بیا، بشکن این سدّ من اینم و تو آنی را. بیا! تمام این جاده یک صدا تو را فریاد میکند، نمان، ننشین، برخیز! بیا، بشکن این سد را، من و تو ماییم، یک دل، یک سو. برخیز، ببین، دستان من در تب و تاب دستانت در هرم داغ این عشق میسوزند. ببین قلبم، غرق دلضربههای عاشقیست؛ میتپد، پُر هیاهو، بیوقفه، از جان! بیا، نمان، کجای سرنوشت نوشتهاند "من ِ بی تو، توی بی من". بشکن این شیشه نمیدانم را. نگاه کن، که دچار توام... و دچار تو مبتلای عشقیست که تا مغز استخوانش را میسوزاند. بیا راه، سرنوشت، هرآنکه هست و نیست، این حس و این حال و هوا، همه و همه من و تو را میخوانند. منشین، برخیز- این است راه ما! مـــــــــــــــــا، تا ابد، همیشه، هر دم...
نظرات شما عزیزان:
تمام حرف هایم را خوردم ...
روزه ام باطل شد ! .
می روم و پشت خواهم کرد به تمامیِ تپشهایِ این دقایــــق
دل خواهم کَند ،
بی تـــــو خواهم زیـست ،
گوش خواهم سپرد ،
فریــاد خواهم شد ،
مهربان نخواهم بـود ،
دل نخواهم سپرد ،
آرامـــــتر که شدم ،
بــــــی تــــــو خواهم مــــــــــــ ـــرد ... !
خشـــن تر ... عصبــــی تر ... کلافـــه تر و تلــــــــخ تر !!!
و جالبتر اینکه ، با اطراف هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی
که دلتــنــگـــــش هستی ...
زندگی در دیروز گل پرپر شده است...
زندگی در امروز گل خمیازه کش است...
زندگی در فردا غنچۀ وانشده است...
زندگی یک خواب است...
زندگی یک بازی است...
و ما نقش یک گمشده ایم؛ و مدام از تولد تا مرگ پی پیدا شدنیم...
ما در آن گم شده ایم و برای لحظات گل وصل یک تمنا داریم...
ما نیازی به بزرگی خدا می خواهیم...
...ما و ... تنهایی و ... عشق...
دخـتـرکـــی در آیـنــه ایـسـتـاده
کـه از تـمــام دنـیــا
فـقـط لـحـظـه ای بــودنِ تـصــویـری را مـی خــواهـد
کـه از پـشـت عــرضِ شــانه هـایــش را در بـر گـرفـتـه بـاشــد . .
و خدا سایه پرمهرش را به تن خسته داریم ما خواهد داد.
تو که او را داری!
من که او را دارم!
چه هراسی زتن سرد زمستان داریم
او به ما صد پنجره خورشید نشان خواهد داد